چه بد! چه عالی!
خداوند در قرآن، سورهی بقره، آیهی216 فرموده است: گاه از چیزی خوشتان نمیآید، ولی نفع شما در همان است.
همین که به خواستهام میرسیدم خیلی خوشحال میشدم، خیلیزیاد! خیلیخیلیزیاد!
و اگر به خواستهام نمیرسیدم خیلی پَکر میشدم. پکر که هیچ! گاه معجون ناجوری میشدم از پکری و اَخم و خشم!
امّا ماجرای جمعهی هفتهی پیش حسابی مرا به فکر فروبرد؛ صبح جمعه میخواستیم با پنج تا از بچّههای کلاس با دوچرخه از کنار میدان گلها تا دامنهی کوه برویم و بعد دوچرخهها را کنار بگذاریم و بزنیم به دل کوه! قرار گذاشته بودیم ساعت هشت صبح همه کنار میدان باشیم.
همین که میخواستم دوچرخهی رنگورورفتهام را از خانه بیرون بیاورم، دیدم باد ندارد. اخم کردم و سر داداشم داد زدم: «حمید! زودباش تلمبه را بیاور دیرم شده.» حمید خونسرد پاسخ داد: «دیروز نادر آمد و تلمبه را گرفت و برد، هنوز نیاورده.»
باز داد زدم: «چرا دادی؟ زود برو تلمبه را بگیر دیرم شده.»
طفلکی حمید دواندوان رفت و بیستدقیقه بعد با دست خالی برگشت. باز صدایم توی حیاط پیچید: «چقدر دیر آمدی؟ پس کو تلمبه؟» حمید گفت: «هر چی زنگ زدم و در زدم کسی در را باز نکرد.»
صورتم سرخ شد و فریاد زدم: «به من ربطی ندارد، باید از هر کجا شده است تلمبه برایم پیدا کنی. بچّهها منتظرند.»
حمید گفت: «برو دوچرخهسازی سر خیابان بادش کن.»
دوچرخه به دست سریع از خانه بیرون زدم و عرقریزان خودم را به دوچرخهسازی رساندم. بخُشکی شانس! بسته بود. نگاهی به ساعتم انداختم ساعت نُه بود. پکر و بیحال دست از پا درازتر به خانه برگشتم. توی پذیرایی دراز کشیدم و با بیحوصلگی تلویزیون را روشن کردم. مجری گفت: «یک مسابقهی تلفنی هم داریم: نخستین ماهوارهای که ایران به فضا پرتاب کرد چه نام داشت و چه سالی پرتاب شد؟» با بیحوصلگی از جا بلند شدم و گوشی را برداشتم. خوشبختانه زود تماس برقرار شد. گفتم: «ماهوارهی امید، سال87»، گوشی را سر جایش گذاشتم و سرم را روی بالش!
امروز که از مدرسه برگشتم حمید لبخند زنان طرفم آمد: «داداش! از تلویزیون زنگ زدند و گفتند برنده شدهای! دوچرخه!»
هیجانزده شدم: «هورا!! زندهباد خودم!» مادرم لبخند زد: «یادت است جمعه چقدر اخم کردی و عصبانی بودی؟ اگر رفته بودی که برنده نمیشدی!» و بعد گفت: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ.»
گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «یعنی گاه از چیزی خوشتان نمیآید، ولی نفع شما در همان است. این آیه قرآن است.»
لبخند زدم: «عجب آیهای!»
پی نوشت:
سورهی بقره، آیهی216.
منبع: مجله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}